به گزارش همشهری آنلاین، ساخت یک فیلم کاری چالش برانگیز است و به عزم بالایی نیاز دارد. پیش تولید، فیلمبرداری و عملیات پساتولید همگی چالش های منحصربفرد خود را دارند. به دلیل تعداد افراد و قطعات فیلمسازی که در ساخت یک فیلم نقش دارند، اتمام ساخت یک فیلم فرآیندی بسیار جذاب و خارق العاده است. بزرگ ترین چالش، اما، بعد از تکمیل فیلم است: باید مخاطب پیدا کند. فیلم ها دائماً برای جلب توجه مردم با هم رقابت می کنند، بدین ترتیب ساخت فیلمی پرمخاطب دشوار است. برخی داستان ها کمابیش نسبت به دیگران راحت تر مورد توجه مخاطب قرار می گیرند و برخی هم ستارگان طراز اول یا پول کافی برای تبلیغ ندارند.
مشکلاتی اینچنینی باعث شده که در طول تاریخ سینما فیلم های خوب بسیاری مهجور مانده و اکثریت مخاطبان سینما آن ها را نبینند. بسیاری از این فیلم ها چیز زیادی برای ارائه به توده های مخاطبان ندارند اما تعداد اندکی از آن ها علیرغم بی نقص بودن شانس رسیدن به دست مردم را از دست می دهند. ۱۰ فیلمی که در ادامه به آنها اشاره خواهد شد نمونه های بی نقصی از فیلم های باکیفیتی هستند که بسیاری از علاقمندان سینما اسمشان را هم نشنیده یا فکر می کنند که ارزش تماشا ندارند.
9- Florence Foster Jenkins (۲۰۱۶)
فیلم Florence Foster Jenkins داستان زنی را روایت می کند که از دیرباز عاشق موسیقی بوده و موسیقی همه چیز اوست. متاسفانه این زن استعداد و توانایی موسیقایی اندکی دارد اما به توجه به اینکه اطرافیانش از او تعریف و تمجید می کنند، خودش نمی داند که استعدادی در این زمینه ندارد. با گذشت زمان، فلورنس رابطه ای کاری را با یک پیانیست جوان برقرار می کند که با صدای گوشخراش او مشکل دارد اما علیرغم این مشکل با هم دوست می شوند.
فلورنس تصمیم می گرد کارش را با افراد بیشتری به اشتراک بگذارد اما وقتی برای مخاطبان بیشتری اجرا می کند واکنش ها عمدتاً منفی است. افراد نزدیک به فلورنس سعی می کنند باز هم او را تشویق کنند اما واقعیت همچنان دردناک است. این فیلم تقریباً قابل پیش بینی است اما سفر احساسی که مخاطبان با تماشای این فیلم تجربه می کنند ارزش تماشایش را دارد. مریل استریپ همیشه در به حد اعلا رساندن فیلم ها مهارت داشته است، فیلم هایی که بدون حضور او خیلی راحت فراموش می شدند. بازی او در نقش فلورنس چنان احساس و شوقی به فیلم اضافه می کند که باعث می شود این فیلم در یادها بماند.
8- The Way Back (۲۰۱۰)
با الهام از اتفاقاتی واقعی، فیلم The Way Back داستان تقلاهای گروه کوچکی از زندانیان در دوران جنگ جهانی دوم در شوروی را روایت می کند. با بازی جیم استرجس، اد هریس، سیرشا رونان و کالین فارل که همگی بازی هایی فراموش نشدنی از خود ارائه کرده اند، نشان می دهد که میل انسان به بقا تا چه اندازه قوی است و شخصیت هایی که در فیلم می بینیم نیز به خوبی این موضوع را به نمایش می گذارند. در ابتدای فیلم، زندانیان تصمیم می گیرند تا از یک کمپ کار اجباری که در آن نگهداری می شوند فرار کرده و به آزادی برسند. همه چیز طبق نقشه پیش نمی رود و ماجراجویی آن ها پر از خطرات و موانع غیرقابل پیش بینی است.
مشکلات این گروه کوچک الهام بخش بوده و انگیزه بخش است اما بدون دلشکستگی نیست. تماشای برخی از لحظات فیلم دشوار است اما ارزشش را دارد اگر برای تماشایش وقت بگذارید. زیبایی ها و وحشت هایی که این گروه زندانی در تلاششان برای رسیدن به آزادی تجربه می کنند به سادگی قابل فراموشی نیست. فیلمبرداری نیز به خوبی تنهایی هر یک از این شخصیت ها با آن روبرو هستند را به نمایش می گذارد، در شرایطی که آن ها از سرزمین های لم یزرع به سمت آزادی می گذرند. در کنار همه این ها، سبک کارگردانی پیتر ویر نیز فوق العاده است و توانسته از تمامی بازیگران بازی های خوبی گرفته و سکانس های تکان دهنده و پرتنش بسیاری خلق کند.
7- The Aftermath (۲۰۱۹)
فیلم The Aftermath فیلمی فوق العاده در مورد یک سرهنگ بریتانیایی و همسرش به نام های لوییس و ریچل مورگان با بازی جیسون کلارک و کیرا نایتلی است، پس از آن که به خانه ای نقل مکان می کنند که پیش تر خانه یک خانواده آلمانی بوده است. داستان فیلم بلافاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم روایت می شود، و آلمانی ها مجبورند در جریان بازسازی هامبورگ، به بریتانیایی ها اسکان دهند. لوییس به استفان لوبرت (الکساندر اسکارشگارد) و دخترش که ساکنان پیشین خانه هستند اجازه می دهد همچنان در خانه بمانند اما باید در اتاق زیر شیروانی زندگی کنند.
ریچل به خاطر نفرتی که نسبت به آلمانی ها دارد از این تصمیم شوهرش راضی نیست. زمان می گذرد و ریچل بارها با استفان روبرو می شود. بدین ترتیب متوجه می شود که مالک قبلی خانه، آنطور که فکر می کند، مردی شیطان صفت و بدون احساس نیست. به دلیل رابطه پرتنشی که بین او و شوهرش وجود دارد، ریچل رفته رفته به استفان علاقمند می شود. بعد از آن است که رابطه این زن و شوهر بیش از پیش پرتنش می شود. به لطف بازی های بی نقص تمام بازیگران، فیلم The Aftermath احساسات بینندگان را تحریک کرده و از ابتدا تا پایان شما را در داستان غرق می کند.
6- Fences (۲۰۱۶)
نمایشنامه ها معمولاً همیشه الهام بخش فیلم های سینمایی موفق نیستند و به یک کارگردان ماهر نیاز است تا بتواند داستانی تئاتری را در قالب هنری جدیدی با موفقیت به تصویر بکشد. دنزل واشنگتن با این چالش روبرو شده و علاوه بر کارگردانی، در بازی در نقش اصلی فیلم Fences نیز کاری خارق العاده از خود ارائه می دهد. داستانی که در فیلم روایت می شود بسیار قوی، پراحساس و باروح است. موفقیت این فیلم به بازی های بی نقص از تمام بازیگران نیاز دارد و دنزل واشنگتن نیز دقیقاً همین بازی را از همبازی هایش در فیلم گرفته است، از جمله وایولا دیویس که اگر رزومه او را دنبال کرده باشید متوجه خواهید شد همیشه بی نقص بوده است.
هر سکانسی همانند سکانس پایانی ترسناک و تکان دهنده است، جایی که شخصیت های تروی و رُز با بازی واشنگتن و دیویس تلاش دارند درس هایی ارزشمند به پسرشان بیاموزند، در حالی که همزمان با شیاطین درون خود می جنگند. تمام خانواده درد و استرس زیادی را تجربه می کند و تصویری شفاف و واقعی از زندگی ارائه می شود. تنش و مشکلات احساسی که این خانواده متحمل می شود، به طور ویژه در مورد شخصیت رُز، به لطف بازی های بازیگران بسیار قابل درک است. در اینجا با فیلمی مواجه هستید که تا مدت ها در ذهنتان باقی خواهد ماند، اتفاقی که در مورد کمتر فیلمی رخ می دهد.
5- The Green Knight (۲۰۲۱)
در برداشت خود از افسانه آرتوری، دیوید لووی به شکلی هنرمندان داستان گاوین را بازسازی می کند. نسخه ای که او از این داستان ارائه می دهد بسیار منحصربفرد و مملو از تنش و تصاویر حیرت انگیز است. شخصیت گاوین با بازی دو پاتل متفاوت از آن چیزی است که مردم از این شخصیت انتظار دارند: او در میدان نبرد نبوده، ترسیده و از جایگاه خود در جهان مطمئن نیست. وقتی شوالیه سبز با بازی بی نقص رالف اینسون، شوالیه های آرتور را به مبارزه دعوت می کند، گاوین به امید ثابت کردن خودش، دعوت او به مبارزه را می پذیرد. این چالش او را به مسیر پرفراز و نشیب پیدا کردن کلیسای سبز می برد و در این مسیر با افراد بسیاری روبرو می شود.
هر گفتگو با این اشخاص درس جدیدی به گاوین می آموزد و او را به سمت بهتر شدن سوق می دهد. اما گاوین همیشه موفق نمی شود و گاهی اوقات آن انتظاری که از این شوالیه می رود را برآورده نمی سازد. سبک روایت داستان در فیلم The Green Knight بسیار جالب است، فیلمبرداری به شکل باورنکردنی زیباست و موسیقی نیز تکان دهنده است. صداگذاری فیلم نیز با سبک منحصربفرد و متفاوت خود یکی از بهترین نمونه ها در سال های اخیر بوده است. شان هریس، جوئل اجرتون، آلیسیا وایکاندر، بری کیوگان و کیت دیکی نیز در نقش های مکمل بی نقص عمل کرده اند. به راحتی می توان گفت که در کلیت فیلم هیچ نقطه ضعفی وجود ندارد.
۴- First Reformed (۲۰۱۷)
درماندگی و یأس چیزی است که همه باید از آن دوری کنند اما ناامیدی هرازچندگاهی خود را به تکان دهنده ترین شکل ممکن در زندگی همه ما نشان می دهد. فیلم First Reformed ساخته پل شریدر نگاهی مناسب به این موضوع می اندازد که یأس چطور می تواند ذهن و روح انسان را تحت تاثیر قرار دهد. این فیلم در مورد کشیشی به نام ارنست تولر با بازی ایتان هاک و بحران ایمان او پس از اطلاع از رازهایی در مورد یکی از پیروان دینی خود است. چیزهای جدیدی که این کشیش دریافته باعث می شود او به ایمانش شک کرده و ناامیدی اش بر امید غلبه می کند. این فیلم تصویری صادقانه و تازه از زندگی عرفانی بسیاری از افراد است.
شریدر ابایی از درگیری با عدم اطمینان یا بررسی احساسات دردناک ندارد؛ و این موضوع باعث می شود که این فیلم بسیار قابل درک بوده و انسان را به تفکری عمیق فرو ببرد. اغلب فیلم هایی که در مورد دین و ایمان ساخته می شوند پاسخ ها را به شکلی ساده به مخاطب خود ارائه می کنند اما این پاسخ ها اغلب با زندگی و تجربیات واقعی انسان ها همخوانی ندارند. دشواری و پیچیدگی فیلم First Reformed چیزی است که آن را متفاوت و رضایت بخش ساخته است. جدای از داستان بی نقص فیلم، بازی های ایتان هاک و آماندا سیفرید نیز نقطه قوت دیگر فیلم است و فیلمبرداری زیبا نیز احساس گرفتار شدن و گم شدن را به خوبی به بیننده منتقل می کند.
۳- Locke (۲۰۱۳)
این فیلم بی نقص تقریباً به تمامی در داخل خودرویی که رانندگی آن را یک مرد بر عهده دارد روایت می شود اما علیرغم لوکیشن و فضای ساده داستان، مخاطب را در خود غرق کرده و به دنیای درام و تنش می برد. فیلم زمانی آغاز می شود که شخصیت ایوان لاک با بازی بی نقص تام هاردی، سوار خودرویش شده و یک ساختمان در حال ساخت که در آنجا سرکارگر است را ترک می کند. او قرار است نظارت بر بزرگ ترین بتن ریزی دوران کاری اش را در روز آینده بر عهده داشته باشد اما به جای آن، برای وضع حمل همسرش و دیدن نوزادش بیرمنگام را ترک کرده و به لندن سفر می کند.
حقیقت تلخ و دشوار این است که این نوزاد تازه متولد شده نتیجه یک رابطه خارج از ازدواج است. ایوان از وقت خود در طول سفر برای تماس گرفتن با کسانی که این تولد زندگی آن ها را تحت تاثیر قرار می دهد می کند و شرایط خود را برایشان توضیح می دهد. او با خانواده اش، تیم ساخت و ساز و مادر نوزاد تازه متولد شده اش تماس می گیرد، کسانی که همگی به دلایل مختلف شرایط سختی داشته و دچار تنش شده اند. هر تماس تلفنی پرتنش تر از قبلی پیش می رود. درام و تنش به اوج می رسد و در تمام طول فیلم در اوج می ماند، امری که به لطف بازی های صوتی بی نقص تمامی بازیگران مکمل فیلم رخ می دهد. هر جنبه از این فیلم به بهترین شکل ممکن اجرا شده و یک تجربه سینمایی منحصربفرد را شکل می دهد.
۲- Anthropoid (۲۰۱۶)
فیلم Anthropoid داستان ترور رینهارد هایدریش، از افسران بلند مرتبه اس اس آلمان نازی که معمار اصلی راه حل نهایی (کشتار یهودیان و دیگر اقلیت های نژادی) بود را روایت می کند. این فیلم در لحظاتی بسیار پرتنش است و توجه کامل و مطلق مخاطب را به خود جلب می کند. کیلیان مورفی یکی از بهترین بازی های دوران حرفه ای خود را در نقش یوزف گابچیک ارائه می دهد و جیمی دورنان در نقش یان کوبیش نیز به خوبی او را همراهی می کند. یوزف و یان مامور کشتین هایدریش می شوند و جاده ای که این دو را به این هدف می رساند بسیار سخت و پرپیچ و خم است، اما این دو تا تکمیل کردن ماموریتشان دست از تلاش بر نمی دارند.
سکانس های متعددی در فیلم Anthropoid وجود دارد که مملو از اکشن نفسگیر هستند که مخاطب را روی لبه صندلی اش نیم خیز نگه می دارد. این فیلم یک اثر هنری بی نقص است و تمامی بازیگران نقش های مکمل نیز بهترین بازی های ممکن را ارائه داده اند. تدوین فیلم نیز همواره احساسات و تنش هر یک از سکانس ها را به اوج می رساند و در برخی از لحظات بر ترس و وحشت اتفاقات می افزاید. فیلمبرداری و سبک خاص جلوه های بصری بسیار زیبا و سرگرم کننده هستند، و حتی گاهی از دوربین دستی استفاده شده تا مخاطب در کنار شخصیت ها قرار گیرد. همه اینها تجربه ای هیجان انگیز از تماشای یک فیلم را از ابتدا تا پایان شکل می دهد.
۱- The Hunter (۲۰۱۱)
تمام دوران حرفه ای ویلم دفو به خوبی نمایانگر همه چیز است و بدین ترتیب نیازی به گفتن ندارد که دفو در این فیلم نیز مانند فیلم های دیگر بی نقص و تحسین برانگیز بازی می کند. The Hunter به مقدار قابل توجهی توسط مخاطبان سینما نادیده گرفته شد و این مایه تاسف است زیرا این فیلم به معنای کامل کلمه بی نقص و فوق العاده است. داستان این فیلم در مورد مردی به نام مارتین دیوید است، یک شکارچی اجیر شده با بازی ویلم دفو که توسط یک کمپانی نظامی بیوتکنولوژی به نام Red Leaf به تاسمانی فرستاده می شود تا نمونه هایی از ببر تاسمانی بدست آورده و به این کمپانی بدهد تا بتوانند از دی ان ای آن برای هدفی که مارتین نمی داند چیست استفاده کند. بعد از بدست آوردن دی ان ای، وظیفه مارتین این است که تمامی ببرهای تاسمانی باقیمانده را از بین ببرد تا کمپانی های رقیب نتوانند با کمپانی Red Leaf رقابت کنند.
به محض ورود به تاسمانی و شروع به کار، مارتین به واقعیاتی پی می برد که هولناک هستند و تصمیم می گیرد قراردادش با کمپانی مذکور را زیر پا بگذارد. این تصمیم مسیر فیلم را به سمت و سویی کاملاً متفاوت می برد که مملو از رازآلودگی و تنش است و با پیشرفت داستان بیشتر و بیشتر می شود. جدای از سرگرم کننده بودن، The Hunter بسیار تعمق برانگیز نیز هست. مارتین مجبور گرفتن به تصمیم هایی دشوار می شود که همیشه واضح و شفاف نیستند و این لحظات هستند که بیش از پیش توجه کامل و مطلق مخاطب به داستان فیلم را تضمین می کنند و باعث می شوند که این فیلم در خاطر آن ها باقی بماند.
منبع: روزیاتو
نظر شما